– الو؟ بفرمایید؟
صدایم را چند درجه از معمول کلفتتر کردهام. سرماخوردگی هم باعث خشدار شدن صدایم شده. کابلهای مخابراتی هم صدایم را کمی معوج میکند.
– الو، سلام آقا بیژن، خوب هستین؟
با اینکه صدایم خیلی کلفت شده کسی که آنور خط است خدشهای به اعتماد به نفسش وارد نشده.
– سلام، من بیژن نیستم. من بیزار هستم.
هیچ کسی اسامی ما را به درستی نمیداند. حتی پدرم هم گاهی اسم و من و برادرم را اشتباه میکند.
– هااا، به به، خوب هستین آقا بیمار؟
– مرسی، مرسی، بدک نیستم. شما خوبین ممد آقا؟
– من رجب هستم آقا بیمار. شکر خدا، بد نیستیم میگذرونیم.
از خودم بدم می آید که اسمش را اشتباهی گفتم. لبم را گاز میگیرم.
– خانوم بچه ها خوبن؟ همه سلامتین؟
– اونا هم خوبن آقا بیمار. همه خوبن به لطف خدا. به لطف شما. به لطف خانوم.
نمیدانم چه اصراری دارد اسمم را به اشتباه تکرار کند.
– آقا بیمار؟ مادر تشریف دارن؟
– با مادرم چیکار دارین؟
– تشریف دارن یا نه؟
– نه نیستش، چیکار دارین حالا؟
– هیچی آقا بیمار، میخواستم ببینم فردا بیام خونه خودتون یا خونه مادربزرگتون برا نظافت.
– آقا رجب این سوال سختیه. مادرم خودش باید جواب بده. میگم اومد زنگ بزنه.
– ممنونم آقا بیمار. پس یادتون نرهها؟ من منتظر زنگ مادرم. بگین خونه زنگ نزنن به گوشیم زنگ بزنن.
– مگه شمام گوشی دارین آقا رجب؟
– آقا بیمار من شما رو همیشه دوست داشتم. توی همهی این سالها من شما رو خیلی دوست داشتم. مثل پسر خودم. ولی این حرفاتون منو اذیت میکنه. چرا فکر میکنین من گوشی ندارم؟ چون ما فقیر
نگذاشتم جمله اش را ادامه بدهد. بعد از دیدن فیلم جدایی نادر از سیمین همه این جمله را توی چشم همدیگر فرو میکنند.
– کدوم حرفا آقا رجب؟ من که حرفی نزدم. انیوی [آگاهانه با پراندن انیوی تلاش میکنم اثر جملهی «فقرای بافرهنگ» را خنثی کنم] احتمالن باید بیاین خونهی خودمون. فقط دو تا نکته. یکی اینکه اصن پسر شما سرلشکر، ولی لطفن منو با پسر خودتون مقایسه نکنین آقا رجب. یکی هم که صبح یه زنگ کوتاه بزنین. یکی درو باز میکنه. ببخشیدا. ولی میدونین که، من خوابم. همون یه زنگ کافیه.
– آقا بیمار، من همیشه حواسم هست شما رو بیدار نکنم. حتی گاهی آروم در اتاقتونو باز می کنم و تماشاتون میکنم که چه طفل معصوم خوابیدن. من شما رو مثه پسرم دوست دارم. حتی گاهی روتونو میندازم نچایین. سر صبحی معمولن شکم سفیدتون از زیر لحاف افتاده بیرون.
– اگه ممکنه این کارو هم نکنین. اصن دم در من نیایین.
– هرچی شما بگین آقا بیمار، ولی سردهها، خوب خودتونو بپوشونین.
– بعد یه چیز دیگه؛ اگه ممکنه من که خوابم اون لوله جاروبرقی رو از زیر در هی ندین تو.
– آقا بیمار منم نون حلال میخورم، بالاخره یه پولی میگیرم که خونه رو نظافت کنم. نمیشه که خونه رو جارو نکنم. بعد جواب خانوم رو چی بدم؟
– شما اصن لازم نیست با خانوم حرف بزنین. شما کارا رو بکنین و منم بیدار شم پولتون رو میدم. اصن خانوم شاید فردا نباشه.
– اگه خانوم نباشه که من اصن نمیام آقا بیمار.
– آقا رجب چه ربطی داره؟ شما بیا کارتو بکن. خونه کثافته، حموم دسشویی بو شاش میده. شما حتمن بیا. مادرم هم شاید باشه اصن. نمیدونم.
– آقا بیمار شما یه لطف کنین بگین مادر بهم زنگ بزنن، منم برنامه مو بدونم. به گوشیم زنگ بزنن لطفن.
– باشه. بهش میگم. عصر میاد احتمالن. آقا رجب؟ شما با مادرم خوابیدی؟
تلاش کردم که غافلگیرش کنم. به نظرم تکنیک موفقیتآمیزی بود.
– آقا بیمار این چه حرفیه، من با همه خانوم مهندسا و خانوم دکترا و خانوم سرهنگا دوست هستم. اونا ملکه هستن. هر کاری بگن من میکنم. وظیفمه. پول میگیرم. من که نون حروم نمیتونم بخورم. من قبل انقلاب خودم تو شهربانی کار می کردم. شما فکر میکنی ما فقیرا
این بار خودش نتوانست جملهاش را تمام کند.
– بعدشم آقا بیمار، از بعد از ماجرای نماز، خانوم با من نامهربون شدن. فهمیدن نماز نمیخونم دیگه همه چی عوض شده، هیچوقت مثه سابق نشد.
– خجالت نمی کشی؟
– آقا بیمار، شما مثه پسر من هستی. تو رو خدا درشتی نکنین. من یه عمره واسه خونواده شما کار کردم. کار خجالت نداره.
– اینقدر کار می کنی چطوری جونشو داری خروس پیر؟
– آقا بیمار، من ورزشکارم. من تو شهربانی بودم. من فعالیت رو دوست دارم. حالا چرخ روزگار چرخیده و من نظافتچی شدم. اما کار که عار نیست. شما خودتو توی اون انباری حبس کردی بو تهسیگار گرفتی. اما من کار میکنم و خوشحالم و بازوم هم کلفته. خانوما هم همینو میخوان. یکی که خوب بسابه. قوی باشه. مطمئن باشه. حرف هم نزنه. منم دنبال یه لقمه نون حلال. بعدم یادتون نره، «تو این بازی به من می گن سرلشگر».
– پدرم میدونه؟
– چی رو آقا بیمار؟
– همین کثافتکاریتو.
– جناب سرهنگ آقای ماست.
– میدونم، طفره نرو. آقای شماست، پدر منم هست، بیچاره گیر قوم یاجوج و ماجوج هم افتاده. منم توی انباری به همین بدبختیا فکر میکنم.
– آقا بیمار، جسارته، ولی جناب سرهنگ پدر شما نیست. من شما رو مثه پسرم دوست دارم. شما فرنگ درس خوندی. نباید گمراه باشی.
– تو کثیفی.
– آقا بیمار تو رو به ابالفضل درشتی نکنین. من شما رو مثه پسرم دوست دارم ولی من بازوم کلفته.
– لطفن فردا لوله جاروبرقی رو از زیر در من تو نکن. من خوابم.
– چشم آقا بیمار. سلام به همه برسونین. مخصوصن جناب سرهنگ.
جوابش را ندادم و گوشی را قطع کردم. باید میرفتم و مسواک میزدم.
آهان حالا فهمیدم!
واسه این به یه اسم دیگه صداش میکرده چون پسر خودش بوده و اون اسم رو خودش گذاشته بوده روش
یکی بیاد گوشای منو بچسبه این همه هوش و ذکاوت داره از مغزم میریزه بیرون هدر میره حیفه به خدا :D
خرس خیلی باحال بود دوباره خوندمش میدونی چیه دفعه اول آدم غافلگیر میشه کلی از چیزای جالب رو نمیگیره :D
کلی خندیدم. زن ها که خیانت می کنن من خوشم میاد همینطوری الکی. نه که آقایون یه تاریخه که دهن خانم ها رو نمودن. وقتی می شنوم یه خانمی اینطوری زیر آبی می ره خوشم میاد!
نمی دونم چرا کل دیالوگهای رجب رو با لهجه ی شمالی خوندم
ديوانه
مى شه داستان ننويسي؟ از خودت بنويس
چه دیر! ولی ارزش این همه انتظارو داشت! گل کاشتی!
لطفن دوستان لوله جاروبرقی هاتون رو از زیر در این خرس بیچاره تو نکین. نمیگم می خواست حرف خاصی بزنه ولی اینا چیه نوشتین …
ها ها
خيلي باحال بود ، منو ياد نوشته هاي عزيزنسين انداخت
وای خیلی خدا بود اصلا… بعد مدتها که همه اش ناله مینویسین این خیلی خیلی خوب بود….
شلام,من یه جوجوی کوشولو ام,هوا شرده,بف میاد,میزالی توقلبت بمونم؟!!!
.
.
.
.
.
.
.
.
…
.
.
.
.
«چس بازیهای دکتر شریعتی زمان نامزد بازی»
:D
عجیب غریب و جالب
تو
هنرمندی
غافل گیر بود!
.
.
ما هم که یه غافل بالذات!
خلاصه گیر افتادیم!!
sickest thing you ever wrote
آقا چرا اینقدر کس و شر نوشتی؟ اه اه اه
یعنی مش جعفر هم با خاله ی من رابطه داره؟نکنه پسر خالم پسر مش جعفره!چون بینی هاشون شبیه همن.
خیلی خوشم اومد از این نوشته ات ، درست هم نمی دونم چرا! به هر حال از خوندنش لذت بردم. ممنونم.
جمله لطفن فردا لوله جاروبرقی رو از زیر در من تو نکن چند بار تکرار شده بود هدف و معنی خاصی داشت؟
اگر درست فهمیده باشم، داستان نشون میده که این پسر یعنی بیزار، پسر رجبه. اما به نظرم این نکته توی کار در نیومده. یه جوری انگار سنجاق شده زورکی. یا اون جمله آخر رجب خیلی تو ذوق زد که سلام برسونین. مخصوصن به جناب سرهنگ. اما در کل دیالوگهای خوب، شخصیت پردازی خوب. مرسی.
عالی بود