چند نکته تا قبل از رسیدن شنیسل

قرارداد اجاره‌ی یک‌ساله‌مان تا چند روز دیگر تمام می‌شود. برای روز دوشنبه ۲۸ ژانویه باید زنگ بزنم و یک نظافتچی حرفه‌ای بیاید و آپارتمان را بصورت حرفه‌ای تمییز کند. آنها رقمی در حدود ۱۵۰ پوند می‌گیرند که به نظرم قیمت تیزی است.

به نظر من همه چیز گران است و همه‌ی کارها پیچیده هستند. مثلن همین اسباب‌کشی. حتی توانایی فکر کردن بهش را ندارم. ترجیح می‌دهم یک روز از خواب بیدار شوم و ببینم همه چیز تمام شده. تعجب نخواهم کرد. نمی‌دانم، شاید هم من این ماجرای اسباب‌کشی را جدی نگرفته‌ام چون هیچ کاری برایش انجام نداده‌ام. باید وسایلم را جمع کنم و حتی به تعداد کافی چمدان یا جعبه یا چه‌می‌دانم، هر نوع وسیله‌ی جابجایی دیگری ندارم. شاید روز آخر مجبور بشوم همه چیز را توی کیسه‌های سیاه زباله بریزم و پرتشان کنم عقب یک ون و برویم به خانه‌ی اجاره‌ای جدید. آیا من گشاد هستم یا تنگ؟ نمی‌دانم، ولی بهرحال این موضوع اسباب‌کشی خیلی روی مخ است. فکر کردن به همه تماسهای تلفنی با ادرات آب و برق و مالیات و هماهنگی‌های لازم با آژانس مسکن و با صاحبخانه‌ی جدید و قدیم و هل دادن خواهرم برای جمع و جور کردن خودش، حتی تصور کردن این کارها باعث می‌شود قلبم تیر بکشد.

آخیش.

این را بعد نوشیدن هر قلپ آبجوی خنک می‌گویم.

این رستوران را دوست دارم؛ چون بزرگ است، و آدمها توی چشم همدیگر نیستند و چون شنیسل‌های خوشمزه‌ای دارد، به همراه سس قارچ. من سس قارچ دوست دارم. شاید امشب هم توی هتل خودارضایی کنم، مثل دیشب، مثل هر شب. مشکلی با این کار ندارم و به نوعی همان سکس است. چه کسی گفته که خودارضایی بد و سکس خوب است؟ من توی سکس بد هستم ولی توی خودارضایی خیلی خوب هستم.

من باید تصمیم بگیرم که آیا از آدمها خوشم می‌آید یا از آدمها بدم می‌آید. به نظرم حد وسطی وجود ندارد. یعنی وجود دارد اما دقیقن می‌شود همین الآن من که هی هر روز و هر لحظه ممکن است نظراتم در مورد آدمها عوض شوند. به نظرم باید تصمیمم را بگیرم و برای همیشه توی همان جنگل معروف (کدام جنگل؟) زندگی کنم.

از کار کردن، از زمستان، از سرما و از نداشتن دوستان خوب خسته شده‌ام. اما بیشتر از همه از کار کردن خسته شده‌ام. چون هر روز صبح باید از خواب بیدار شوم و توی اینهمه سال حتی یکبار هم نبوده که وقتی از خواب بیدار شده باشم واقعن دلم خواسته باشد که بیدار بشوم، نه، همیشه به زور بیدار شده‌ام. همیشه با صدای ساعت بیدار شده‌ام. چیزی که اینقدر زوری و اینقدر مصنوعی است، چرا باید قبول کنم که چنین چیزی خوب است؟

کافی است بتوانم روشی برای زندگی پیدا کنم که لازم نباشد هر روز از خواب بیدار بشوم و بروم سر کار.

یا مثلن، خیلی روزها که سر کار هستم ناگهان خوابم می‌گیرد اما خب نمی‌توانم بخوابم. باید همینطور به مانیتور خیره بمانم و با اینکه کار خاصی نمی‌کنم اما نمی‌توانم یا شاید اجازه ندارم که بخوابم. هرچه سنم بیشتر می‌شود کمتر برایم قابل درک است که چرا نمی‌توانم بخوابم وقتی که دلم می‌خواهد. من دلم بیشتر از تولید و بیشتر از آخ جان، شنیسلم رسید.

14 پاسخ to “چند نکته تا قبل از رسیدن شنیسل”


  1. 1 کاکتوس فوریه 10, 2013 در 3:47 ب.ظ.

    چه عجب! پست جدید بعد حدود یک ماه!

  2. 2 tourist فوریه 10, 2013 در 5:15 ب.ظ.

    دقیقا منم این مشکلو با کارم داشتم، همه میگفتن جاش خوبه درامدش خوبه اسمش خوبه ،ولی منم به زور بیدارمیشدم. (((( چیزی که اینقدر زوری و اینقدر مصنوعی است، چرا باید قبول کنم که چنین چیزی خوب است؟)))) . . . خوشم اومد

  3. 3 boroba فوریه 10, 2013 در 5:42 ب.ظ.

    در حد رسیدن شنسل؟!
    بعد از حدود چهار هزار سال این نیم خط رو واسه ما آپ کردی؟
    خودارضایی مسئله ی مهمیه!مثلا من رفته بودم طب سوزنی فقط برای اینکه ببینم چیه!بعد یارو واسه این معروف شده بود و مشتری زیاد داشت که مثل یانگوم نبض مریض رو میگرفت و بیماریش رو بهش میگفت!!!نبضم رو گرفت گفت انزال زودرس داری درسته؟!گفتم نمیدونم فکر نکنم!آخرین بار که نداشتم!گفت خیلی سردمزاجی درسته؟!گفتم نمیدونم بعضیا میگن هستم خودم مشکلی ندارم!
    گفت آخرین باری که سکس داشتی و میگی انزال زودرس نداشتی کی بوده؟ گفتم سه چهار سال پیش!گفت خود ارضایی هم نمیکنی نه؟گفتم نه خیر اصلا!گفت بعد میگی سردمزاج نیستم؟!!
    بعدم قول داد که وقتی 7 جلسه بیام طب سوزنی یه کاری میکنه مزاجم گرم بشه!
    میخواستم بهش بگم ببین من کلی سرویس شدم که اینجوری بشم بعد برم دوباره راش بندازم مغز خرخوردن و اینا.

  4. 4 http://www.brief-encounter.blogspot.ca/ فوریه 10, 2013 در 5:46 ب.ظ.

    یعنی فقط قبل از رسیدن غذا می نویسی؟
    این بود آرمانهای ما؟

  5. 6 نسیم فوریه 10, 2013 در 7:21 ب.ظ.

    28 فوریه آیا؟
    از اسباب کشی متنفرم.

  6. 8 boroba فوریه 10, 2013 در 8:38 ب.ظ.

    خرس اونا تو رو گروگان گرفتن مگه نه؟!
    اول فکر کردم ماه رو به جای فوریه نوشتی ژانویه بعد نگاه کردم دیدم 28 فوریه میشه پنج شنبه و 28 ژانویه دوشنبه بوده پس این جریان قدیمی است و نشون میده تو رو گروگان گرفتن و برای اینکه کسی نفهمه و همه چی حتی آپ کردن وبلاگت عادی به نظر بیاد اینو از توی دفترچه خاطراتت تایپ کردن اینجا در حالی که نمیدونن ما باهوش و خفنیم و این چیزا رو میفهمیم و اونا حتی نمیدونن که تو طولانی آپ میکنی و این حیله شون کلن مردوده.

  7. 10 صاب مرده فوریه 11, 2013 در 3:29 ق.ظ.

    حالا انقدر که انتظار داشتی خوشمزه بود؟

  8. 11 مومو فوریه 11, 2013 در 9:36 ق.ظ.

    کاش اینجا هم شنیسل فروشی با سس قارچ خوب داشتیم.

  9. 12 فیل خاکستری فوریه 11, 2013 در 12:17 ب.ظ.

    آخرین بار خالم درست کرده بود که خوردم.
    بیرون هم خوشم نمیاد بخورم.
    اینجا یدونه نون سنگک میذارم چند چیزم میندازن روش میگن پیتزاست بخور.خودت تصور کن دیگه شنیسلشون چجوریه.

  10. 13 Faisal فوریه 12, 2013 در 3:52 ب.ظ.

    من هم از بیدار شدن در صبح وقت بدم می آید، ولی باالآخره بعد از پنج سال کار به اینصورت تصمیم خودم را گرفته ام. میخواهم در آخر این ماه از کارم استعفا بدهم و یک شغل آزاد ولو با نیمی از آنچه که فعلا عاید دارم برایم جستجو کنم. چون من فکر میکنم که باید آنطور که میخواهم زنده گی کنم. البته شرایط من در افغانستان با شرایط تو شاید کمی فرق کند.

  11. 14 zara فوریه 23, 2013 در 11:50 ب.ظ.

    خرس تو انگلیسی؟


بیان دیدگاه




رمانم: ناپدید شدن – انتشارات روزنه

بایگانی

Blog Stats

  • 1٬361٬294 hits

grizzly.khers@gmail.com