برگردم به مسیر عادی تعریف وقایع؛ مثلن اینکه امروز ظهر با چندتا دیگر از نماینده های کارفرما که از آمریکا آمدهاند رفتیم پیتزا خوردیم. من اول یک مثلث از پیتزایم بریدم و با دست مثلثم را برداشتم که بخورم. ولی خب این پیتزاهای ژیگولی را نمیشود با دست خورد. ملاتش سُر میخورد و یکهو به خودت میآیی و میبینی یک نان مثلثی لزج مانده دستت و پنیرها و سوسیسها همهشان غیب شدهاند، نصفشان را داری میلُمبانی و نصف دیگرشان هم روی رومیزی و روی لباسهایت ریختهاند. بعد دیدم آمریکاییها همه خیلی مبادی آداب دارند با کارد و چنگال پیتزایشان را قسمت قسمت میکنند و میخورند. من از این کار بدم میآید، عین مشکلم با همبرگر، به نظرم غذاهای دستی هستند که یک عده حمال دارند ما را زور میکنند که با کارد و چنگال بخوریمشان. ولی خب مبارزه بیفایده است و این پیتزاهای اصطلاحن ایتالیایی را انگار باید خیلی ژیگولی خورد. حالا میدانم در آینده شروع میکنم پیتزا را اینجوری بخورم و یک آدمی که همین دیروزش از خال ایتالیا آمده میگوید که «بابا جوگیر، توی خود ایتالیا هم مردم با دست پیتزا میخورن.» الآن دغدغههای من اینها هستند. بماند، ولی ادامهی پیتزایم را با کارد و چنگال خوردم، به قولی همرنگ جماعت شدم. فکر کنم دو-سه روز دیگر هنوز اینجا کار داشته باشم. کارم مثل همیشه حوصله سربر است و چون این آمریکاییها همهاش دور و برم هستند باید حضور داشته باشم، باید نشان بدهم که حواسم به امورات است. دیروز اما شگردم را اجرا کردم و به هوای نهار سه ساعتی ناپدید شدم؛ از بندر فشنگی برگشتم هتل و بعد از نهار یک چرت خیلی مفصل و مرغوب زدم. ولی خب امروز که نشد. یعنی نوک زبانم بود که بگویم «من با شماها نمیآم پیتزا بخورم» ولی خب دلیلی نداشتم برای نرفتن، یعنی دلیل محکمهپسند نداشتم. بعد حتی پرسیدم «کی و کجا میرین پیتزا بخورین؟» انگار یک جورهایی منتظر بودم که بگویند مثلن میرویم فلان جا و من بگویم فلان جا پیتزاهایش به من نمیسازد و من نمیتوانم با شما بیایم. کاشکی حلال و حرام سرم میشد و مثلن به هوای گوشت حرام نمیرفتم، یا مثلن به هوای نماز ظهر، یا هرچی، ولی یک دلیل موجهی داشتم برای نرفتن، اما نشد که. سر نهار یک فرانسوی هم بود و طبق معمول بحث ایران شد. گفت دوستانم دارند تابستان توریستی میروند ایران، چه میگویی؟ گفتم بهشان بگو کردیت کارت توی ایران کار نمیکند. همهشان بهتزده نگاهم کردن و فرانسوی این نکتهی طلایی را توی آیفونش نوشت که به دوستاش منتقل کند. بعد هم گفتم بروند شیراز و اصفهان ولی وسطهایش یادم افتاد خودم تا حالا شیراز نرفتم و اصفهان هم پنج سالگیم رفتم و تنها خاطرهام از اصفهان این است که پدرم یا شاید هم مادرم برایم یک آدم آهنی خریدند. همان چیزی که این روزها بهش میگویند روبات. بعد با این پیشزمینهی حقیر از اطلاعات توریستی شروع کردم از جاذبههای اصفهان و شیراز گفتن. بدبختی حتی اسم تخت جمشید هم یادم نبود و یکهو یکیشان به سختی پرسپولیس را تلفظ کرد و من هم دیگر ریسمان را گرفتم و ادامه دادم و همانطور که قابل حدس زدن بود رسیدم به پرسپولیس مرجان ساتراپی. هنوز نصف پیتزایم را هم نخورده بودم و اینها تقریبن تمام کرده بودند، به جایش یک تاریخ خیلی معوج از ایران ارائه داده بودم. تند تند بقیهی پیتزایم را خوردم و هی از خودم بیشتر بدم آمد ولی آخرهای پیتزایم به این نتیجه رسیدم که همهاش هم تقصیر من نیست، یعنی همهی ایرانیهای خارج همینقدر مریض هستند و من هم صرفن یکی بین این همه. یک بیماری پیشپا افتاده که انگاری درمان هم نمیشود.
چه مرضی منظورته؟
همین زر زدن مدام در مورد ایران.
من درمون کردم ! میشه تو هم می تونی ! :)
خرس شاید خنده ت بگیره اما هر وقت که نوشته هاتو میخونم این سوال میاد توی ذهنم : فکر میکنی خرسک تا حالا خندیده ؟
عاشقتم کی اینهمه نوشتی?
یه مرضی که بقیه دارن و تو نداری,امر به رای دادن مرسی که نظر ندادی وگرنه بالا میاوردم رو گوشیم
من فکر میکنم که همه این مرض رو داریم. من یکی که مبتلا هستم بدجور.
در مورد شرایط اینترنت توی ایران چیزی بهشون نگفتی؟
چه خوب که این همه نوشته بودی. واقعا مزه داد خوندنشون. مرسی
خودتو بابت پیتزا ناراحت نکن، ایتالیایی ها هم در رستوران پیتزا رو با کارد و چنگال می خورن! ولی تو خونه با دست هم رویت شده! راه حلش اینه که دو سره مثلث رو به هم نزدیک کنی و مثه لقمه گازش بزنی.
اما در مورد مرض! خوب می گی چی کار کنیم؟ وقتی هر کس بهت می رسه هزار تا سوال می کنه، بگی نمی دونم؟! بگی به تو مربوط نیست؟! من دیگه حالم داره از این وض به هم میخوره و سعی می کنم هیچ وقت پای همچین سوالایی به میون نرسه – که همیشه هم میرسه-و راه حلی هم هنوز براش پیدا نکردم.
آخ جون
خرس داری باز خودت می شی
عالیه
بعضيا عادت دارن انم با قاشق جنكال بخورن اينجور ادما همونايي هستن كه غذاشونو نصفه ميذارن و از رستوران با ميشن ميرن با اين كه از كشنكي هنوز دارن ميميرن