Hey Mr. Tambourine man, do you want some aashe maash?

از همان صبح که بیدار شدم، همان ده صبح که داشتم چایی را دم می کردم و می خواستم دو تا تخم مرغ را توی ماهی تابه پر از روغن داغ بشکونم، از همان سر صبحی یک نیروی عجیبی وادارم کرد که در کابینت بالای اجاق را باز کنم. وقتی درش را باز کردم نگاهم مستقیم رفت توی شکم کیسه ماش. قابلمه گنده ام را تا کمر پر آب کردم و بزرگ ترین المنت اجاق را تا آخرین درجه روشن کردم. دو تا و نصفی پیمانه ماش را نشسته ریختم تویش. حساب و کتاب خاصی دارد دو تا و نصفی پیمانه؟ نخیر، صرفن ته کیسه اش دو تا نصفی پیمانه مانده بود. ماش ها غرق شدند و چند تا کاه روی سطح ماندند که برشان داشتم. یک مشت نخود هم ریختم. دو تا کبریت گذاشتم لای دندانم و یک پیاز چاقالو را خرد کردم، بعد هم یک سیب زمینی. دو تا بچه هویج هم انداختم توی پاتیل. یک تیکه زنجبیل و دو تا هل هم به همین روال.

 

باگت را تکه کردم و زدم توی زرده عسلی. الآن هفت سال است که هر وقت این کار را می کنم یاد فیلم آمورس پروس می افتم. سالی یک بار هم دوباره نگاهش می کنم و سر صحنه «نون تو زرده» کلی سرحال می شم و با خودم می گم فردا صبح باید یک نیمروی مشتی بخورم. نگاه بدبینانه اش این است که ایناریتو از مرغداری ها پول گرفته و اینطور ما را آلوده نون و زرده کرده. شاید هم واقعن همینطور است؟

 

دو بعد از ظهر است و من با سورتمه دو دلاری ام که در حقیقت یک ورقه پلاستیکی است دارم از تپه ای لیز می خورم پایین و می خندم و جیغ می کشم. مرد گنده دم سی سالگی چه مرگش است با این خنده هایش؟ می خواهد توجه جنس مخالف را جلب کند؟ می خواهد شادیش را به دنیا اعلام کند؟ مرد گنده، دم سی سالگی اش یاد بیست سال قبل افتاده که پدرش با پیکان کرم رنگش می بردشان تپه های عباس آباد و می نشستند روی تیوب های سیاه و لیز می خوردند پایین. هنوز مترو نبود. پارک طالقانی نبود. حقانی نبود. مدرس نبود. اما پیکان کرم بود و سبیل ها سیاه بود. کاش کمتر نوستول می زدم و نیم نگاهی به باسن بیچاره داشتم که تپ و تپ دست اندازها را رد می کرد.

 

با ده تا ایرانی و یک خارجی نشسته ایم توی کافه ای و دارم هات چاکلت می خورم. هیچ چیز مثل هات چاکلت سرما را از مغز باسن خارج نمی کند. ای کاش لمبرهای ضرب دیده هم علاجی به همین سر راستی داشتند. ندارند. علاجش سه روز ناله و فغان است. جمع های شما هم یک دونه فقط یک دونه و نه بیشترخارجی دارد؟ عکس های فیسبوک که اینطور می گوید. بعد نوبتی یک نفر باهاش انگلیسی حرف می زنید و بقیه تند و تند فارسی حرف می زنید؟ ولش کن، جوابش مهم نیست. مهم دیگ با مرامی است که دارد آرام قل می زند، کنار آشپزخانه ای تاریک با شیشه های بخار گرفته. دارد انتظار مرا می کشد. اینها دارند برنامه شام می چینند. پوف. من اگر کل دنیا را لقمه کنی و بهم بدهی عمرن به دیگم پشت کنم. صبحش ماش ها یک صحبت صمیمانه ای باهام کردند، یک خواهشی داشتند، من هم انجام دادم، بعد الآن بهشون پشت کنم؟ خدافظ. خدافظ. خدافظ. بدو رفتم سوپرماکت و یک چنگه لاغر گیشنیز برداشتم. دو دلار. این یک مسئله بغرنجی است، و هر چقدر هم وضعیت آزادی های اجتماعی خارج خوب باشد باز هم جبرانش نمی کند. من هر بار که دو دلار بابت چهار تا پره لاغر و زرد گشینیز داده ام، همانجا دم دخل قسمتی از روحم را هم جا گذاشته ام، یک آسیب عجیبی خورده ام که چهل سال بعد روانکاوم دارد از راهروهای سیاه ذهنم بیرون می کشدشان و ترمیمم می کند. بگذریم. گیشنیزها را ریختم توی دیگ و دو دقیقه دیگر هم قل زد و خاموشش کردم. یک قلمبه گنده کره انداختم توی دیگ تا آرام آب شود. آش ماش، نان و کره، درمان تمام دردهای دنیا، حتی ضرب دیدگی لمبر، حتی گیشنیزهای گرون.

18 پاسخ to “Hey Mr. Tambourine man, do you want some aashe maash?”


  1. 1 m.n.sh ژانویه 17, 2011 در 5:14 ق.ظ.

    خداییش چه آشی درست کردی !! احتمالا از درد معده و نفخ روده نمردی ؟نخود و ماش و سیب زمینی !!!!!!!!!!!!!!!!!!! فکر کنم تو هم کم کم داری توهم سرآشپز بودن می زنی

  2. 3 مهندس بيكار ژانویه 17, 2011 در 11:05 ق.ظ.

    اي ول، با زندگيت حال ميكني…
    خوش باشي رفيق.

  3. 4 caspiansea ژانویه 17, 2011 در 11:26 ق.ظ.

    Fekr konam in alaaghe ie aajib e man be ashpazi ro too tamam e donia faghat to dark mikoni khers!!!

  4. 5 zadsarv ژانویه 17, 2011 در 7:21 ب.ظ.

    آقا من یکی تا توی یه غذایی گوشت نباشه انگار اصلا غذا نخوردم. حالا پر حور هم نیستم ها ولی غذا اگه می خورم باید توش گوشت باشه. نمی دونم چرا اینطوریم.
    پیکان کرم و سیبیل سیاه خیلی باحال بود. ما هم دقیقا همین موقعیتو داشتیم فقط پیکان ما قرمز بود. چه دوره ای بود!

  5. 6 لیلا ژانویه 17, 2011 در 8:20 ب.ظ.

    قصابی های عرب گیشنیز ندارن اونجا؟ توی اروپا قصابی های حلال، سبزی دارند، گشنیز و جعفری و نعنا. دسته ای 25 سنت. همان مقدار با کیفیت بدتر توی سوپر مارکت ها هست، یک و نیم یورو. سر بزن شاید توی شهر شما هم باشه. اینجوری من همیشه یک عالم سبزی می خرم و خیلی کیف می ده

  6. 8 مهندس بيكار ژانویه 17, 2011 در 8:37 ب.ظ.

    آقا اين عنوان پستت كه گفتي يعني چهههه؟

  7. 9 نیک ناز ژانویه 17, 2011 در 10:50 ب.ظ.

    1. بعله! مسئولیت اون یک نفر غیر ایرانی‌ای که توی جمع‌ها هست اتفاقاً همیشه بر روی کول منه. هر از گاهی باید باهاش انگلیسی زر زد که ناراحت نشه.

    2. چند تا دونه گشنیز لاغرمردنی به قیمت دو دلار، خراش‌های زیادی به روح و روان من هم زده که دیگه جبران پذیر نیست.

  8. 10 رایان ژانویه 18, 2011 در 12:57 ب.ظ.

    یه کنترل شیفت با چهار بگیرید فک کنم علامت سواله می ره سر جاش

  9. 11 barayeto ژانویه 18, 2011 در 9:56 ب.ظ.

    یاد اون زمان ها به خیر که میرفتیم فشم..پیکان ها کرم بودند.زرد بودند.سبز بودند.آبی بودند.اهان راستش اش ماش چیه پسر جان؟من بار اول بود می شنیدم…

    • 12 KHERS ژانویه 19, 2011 در 2:08 ب.ظ.

      ماش! ماش که دیگه خیلی معروفه. آش ماش مثلن. انگلیسیش الآن یادم نمیاد. ولی کلن یه نوع از حبوبات. دونه اش بیضوی (ینی منظورمه که شکل بیضی هستش!) و کوچیکتر از عدسه. سبز تیره هم هست. اصن رنگ هم داریم به نامش، رنگ ماشی، یا سبز ماشی! امیدوارم زودتر براه راست ماشخورها هدایت بشین.
      ;)

  10. 13 افرا ژانویه 22, 2011 در 10:02 ق.ظ.

    این آش ماش احتمالا تو خانواده شما رواج داره.ظاهرا هیچ کس غیر از خودت نشنیده

  11. 16 آروما ژانویه 24, 2011 در 7:37 ب.ظ.

    دل ما رو میسوزونی ؟؟ خوبه منم بیام بگم فردا به صرف آش رشته دعوتم یه جا ، اونم چه آش رشته ای ؟؟ :-S

  12. 17 sepideh ژانویه 28, 2011 در 2:04 ق.ظ.

    hello , hamishe too google reader follow mikonam neveshtehato , amma dige google reader hal nemide, engar too tanhaii mikhnune , inja mishe comment dad, engar mardam daran miran o mian , engar be donya vasle …begzarim … parakande bood in neveshte at bayad dobareh bekhunam , rasti mishe khahesh konam be man link bedi , let me know about it … cheers
    sepideh

  13. 18 حنا سپتامبر 11, 2017 در 11:09 ق.ظ.

    خیلی خوب بود…..خیلی خیلی خیلی….
    یعنی محشر
    از بهترین پست ها بود
    اصلا از بهترین نوشته هایی که تابحال خوندم….
    محشر
    قابل ستایش بود…
    تازه شروع کردم آرشیو ات رو بخونم.
    این یکی بدجور بهم چسبید


برای حنا پاسخی بگذارید لغو پاسخ




رمانم: ناپدید شدن – انتشارات روزنه

بایگانی

Blog Stats

  • 1٬360٬606 hits

grizzly.khers@gmail.com